- ۶ نظر
- ۲۰ آذر ۹۳ ، ۱۸:۰۴
مادر با او تماس گرفت و از او خواست مقداری میوه را پوست بکند و آنهارا آماده روی
میز بگذارد.هیچ وقت دلیل کار های مادرش را نمی فهمید.تاکید مادر برروی پوست کندن
به هر ترفندی بود سعی کرد میوه های پوست گرفته را تا رسیدن مادر تازه نگه دارد اما
وقتی مادر از راه رسید میوه ها شادابی و طراوتشان را از دست داده بودند.هنوز منتظر
بود تا دلیل کار مادر را بداند.مادر هدیه کادو پیچ شده ای را به او داد و گفتː<دلیل کارم
اینجاست.من نمی خواهم تو مثل این میوه ها طراوت و تازگی ات را از دست بدی عزیزم.>
درون بسته هدیه یک چادر مشکی بود.
مـﮯ گویند براے شناخت دختر، مــآدرش را باید دید. مـלּ دختــر فاطمــﮧ (س)امـ از مـــآدرمـ آموختــﮧ امـ نامحرمــ بودלּ ، بـﮧ چشم بینــا نیست! مادرمــ را اگر شناختـﮯ تمــآم دخترآלּ پاک سرزمینمــ را خواهـﮯ شنـــآخت...
یک صفحه سفید گذاشت جلوی دختر و گفتː
بنویس! هر چه می خواهی بنویس!
بد,زشت,احساسی,هیجان انگیز,دوست داشتنی,
هی بنویس و پاک کن
چند دقیقه بعد صفحه سفید کاغذ پراز علامت و حرف بود.
چروک و خط خطی و کثیف.
جای پاک کردن ها و نوشتن های مکرر رویش دیده می شد.
کاغذ را گرفت.
یک کاغذ سیاه به او داد و گفتː
بنویس.
همان هایی که آنجا نوشتی پاک کن ,خط خطی کن.
دختر گفتː
نمی شود استاد,روی برگه سیاه چیزی نوشته نمی شود!
استاد چادرش را سرکرد و لبخند ملیحی زد
.نگاه دختر به سیاهی چادر خیره ماند.
حجاب واکسن مقابله با تیر نگاه های آلوده است...
وقتی چادرم سایبانی می شود در برابر هوس ها وقتی چادرم می شود تیری در چشمان دشمنان وقتی چادرم می شود خاکی بر سر شیطان وقتی چادرم می شود دل گرمی آقایم وقتی چادرم می شود آبروی اسلام تو چگونه از من می خواهی از این صدف دست بکشم!؟
وقتی چادرم می شودسپری برای چشمان گناه آلود
حضرت موسی بن جعفر علیه السلام از پدران گرامیش از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نقل فرمود که:
روزی شخص نابینایی اجازه ورود خواست. فاطمه علیهاسلام برخاست و چادر به سر کرد.
رسول خدا فرمود:« چرا از او رو میگیری، او که تو را نمیبیند؟»