آزادی
پنجشنبه, ۲۲ آبان ۱۳۹۳، ۰۱:۳۱ ب.ظ
وقتــی میپرســند :
نمــی پزیــد در ایــن “گــرما”؟!
یــک لبخـــند بــزن
و بــگو : ســرگرم عشــقبــازی که باشــی و در اشــتیاق خاکــستر شدن،
این گرما که “شــوخی کوچــکی” بیش نیـــست!
و بعــد دقیــق شو در چــهرشان، تا خـوب بـبینـی که چــطور میشود با یک “چــادر”،
تمــام ِ معـــادلات عقلانــیشـان را در لحـــظهای بر هــم زد...
بله ، به این میگن آزادی ، برای همین عده که هم و غمشون دنیاشون شده، آزادی یعنی همین. بنده های ناآگاه اسیر مد میشن ، اسیر تفکر دیگران میشن، مثل عروسک خیمه شب بازی براحتی بازی میخورن ولی خیال میکنن که آزادی دارن. شما فکر کن ، درست مثل اینکه آدم و بزارن توی یک چهار دیواری یا یک سلول انفرادی و دیوارها رو با کاغذ دیواریهای شکیل و مدرن بپوشونن ، اونوقت به طرف بگن شما دیگه توی آسایش و راحتی هستی ، هرچی بخوای فراهمه ،و ازونجایی که اون بنده خدا آگاهی درستی نداره از مسائل ،اسیر تفکر طرف مقابل میشه ،حرفش رو تأیید میکنه و اونجا زندگی میکنه .
برده داری نوین ، اسارت نوین یعنی اینکه یه عده ای یه گوشه ای از دنیا نشستند و اتاق فکر تشکیل دادند تا بتونن بر فکر و عقل مردم سوار شن و مردم رو به همونجایی ببرن که خودشون میخوان نه اون مردم بیچاره و ناآگاه وبی بصیرت .